کد مطلب:129984 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

آنچه اهل مدینه شنیدند
شیخ بزرگوار، ابن قولویه از عمرو بن عكرمه نقل می كند كه گفت: شب قتل حسین (ع) را در مدینه به صبح آوردیم. در این هنگام یكی از غلامان ما می گفت: بامدادان شنیدم كه منادی ندا می داد و می گفت:

ای كسانی كه حسین را جاهلانه كشتید؛

مژده باد شما را به عذاب و شكنجه؛

همه ی اهل آسمان بر شما نفرین می كنند؛

هم پیامبران، هم فرستادگان و هم كشتگان؛

شما بر زبان پسر داوود لعنت شدید؛

و نیز بر زبان روح الله، حامل انجیل [1] .

مطهر بن طاهر مقدسی گوید: اهل مدینه در آن شبی كه حسین (ع) در روز آن كشته شد، شنیدند كه هاتفی ندا می دهد:

پیامبر بر جبینش دست كشید؛ و او نوری در چهره دارد؛

پدر و مادرش از بزرگان قریشند؛

و جد او بهترین جدها است. [2] .

ابن نما حلی گوید: از روایت هایی كه تنها نطنزی در كتاب خصائص از ابوربیعه از ابوقبیل نقل می كند، ا ین است: گویند: شنیده شد كه در آسمان مدینه گوینده ای می گفت:

ای كسی كه قائل به فضیلت خاندان محمد (ص) هستی؛

پیام ما را بدون هیچ سستی برسان؛


شروران بنی امیه سروری را كشتند؛

كه از نظر شأن و عظمت بهترین انسان ها بود؛

فرزند كسی كه در آسمان و زمین بر همه برتری دارد؛

سبط پیامبر (ص) و نابودكننده ی بتها؛

مشرقها و مغربها گریستند؛

پس از آنكه انسان ها به هر زبانی بر او گریه كردند. [3] .

ابن نما گوید: بر او - حسین (ع) - جنیان، نوحه سرایی كردند؛ و شماری از اصحاب پیامبر (ص) از جمله مسور بن مخزمه و چند تن دیگر، نوحه سرایی آنان را می شنیدند و گریه می كردند. [4] .

ابن قولویه به نقل از حلبی گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: «هنگامی كه حسین (ع) كشته شد، خاندان ما در مدینه شنیدند كه گوینده ای می گوید: امروز بلا بر این امت نازل شد و آنان روی شادی را نخواهند دید، تا آنكه قائمتان قیام كند و دلهایتان را تسلی بخشد و دشمنانتان را بكشد. مردم از آن صدا به وحشت افتادند و گفتند: این سخنی تازه است، به یقین حادثه ای اتفاق افتاده كه ما نمی دانیم. پس از آن بود كه خبر حسین (ع) به آنان رسید؛ و چون محاسبه كردند معلوم شد كه شهادت ایشان در همان شبی كه آن گوینده سخن گفته بود، اتفاق افتاده است. [5] .

شیخ مفید به نقل از محفوظ بن منذر گوید: پیرمردی از بنی تمیم كه در رابیه سكونت داشت به من گفت: از پدرم شنیدم كه می گفت: ما از قتل حسین (ع) خبر نداشتیم، تا آنكه در روز عاشورا من به همراه چند تن از افراد قبیله در رابیه نشسته بودیم و شنیدیم كه هاتفی می گفت:

به خدا سوگند كه پیش از آمدن نزد شما؛

(حسین) را دیدم كه در طف گونه هایش خاك آلود است؛


و سرش را بریده اند، پیرامونش مردانی بودند كه خون از گلویشان جاری بود؛

و مانند چراغ در تاریكی نورافشانی می كنند؛

شترم را به انگیزش در آوردم تا شاید به آنها برسم؛

پیش از آنكه حوریان باكره را ملاقات كنند؛

اما تقدیری مرا بازداشت كه خداوند انجامش را مقدر كرده بود؛

حسین (ع) چراغی بود كه از او نور برگرفته می شد؛

و آن كاری بود كه خداوند می داند كه من دروغ نگفته ام؛

درود خداوند بر آن پیكری كه قبر حسین (ع) آن را در خود گرفته است؛

او در غرفه ها (ی بهشت) شادمانه همسایه رسول خدا (ص) و جانشین او و (جعفر) طیار است.

ما به او گفتیم: خدایت رحمت كند، تو كیستی؟ گفت: من و پدرم از جنیان اهل نصیبین هستیم، درصدد برآمدیم كه به یاری حسین (ع) برویم و در راهش جانبازی كنیم. به همین خاطر از حج بازگشتیم، ولی دیدیم كه كشته شده است» [6] .

ولی سبط ابن جوزی كه آن را به گونه ی دیگری نقل كرده و گفته است: «مداینی از مردی از اهل مدینه نقل می كند كه گفت: برای پیوستن به حسین (ع) - هنگامی كه آهنگ عراق كرد - بیرون رفتم. چون به ربذه رسیدم، مردی را در آنجا نشسته دیدم. به من گفت: ای بنده ی خدا! شاید می خواهی حسین را یاری دهی؟ گفتم: بلی. گفت: من نیز همینطور، اما بنشین كه من همسفرم را فرستاده ام و اینك خبر می آورد. گوید: ساعتی نگذشت كه همسفرش با چشم گریان آمد. مرد پرسید: چه خبر؟ و او گفت:

به خدا سوگند كه پیش از آمدن نزد شما (حسین (ع)) را دیدم؛

كه با گونه های خاك آلود و سر بریده بر زمین افتاده است؛

پیرامونش مردانی بودند كه خون از گلویشان جاری بود؛

و مانند چراغ در تاریكی نورافشانی می كردند؛


شترم را به انگیزش درآوردم تا به آنها برسم؛

پیش از آنكه با حوریان باكره ازدواج كنند؛

چقدر جانم مشتاق است كه وقتی آنان بر تخت تكیه می زنند به آنها بپیوندد و آرامش یابد.

پس مردی كه نشسته بود گفت:

برو كه پیوسته تا روز قیامت تو در قبری سكونت داری؛

كه از باران ابر سیراب می گردد؛

همراه با جوانانی كه جان خود را در راه خدا فدا كردند؛

و از مال و عیال و خانه جدا شدند» [7] .

از این روایت و روایت های دیگر چنین برمی آید كه پس از رفتن ابا عبدالله (ع) به عراق، شماری از مردم گرفتار حالت پشیمانی شدند؛ وشاید از اینكه پسر دختر پیامبرشان را یاری نداده بودند، خجلت زده گشته و احساس شرمساری می كردند.

زرندی این خبر را با تفصیل بیشتری نقل كرده و گفته است: «ابوالشیخ در كتابش از محمد بن عباد بن صهیب از پدرش نقل می كند كه گفت: مردی برای فراگیری حدیث به مدینه آمد و در یكی از مجالس (حدیث) نشسته. مردی بر آنان گذر كرد و به آنان سلام داد. آن گاه مرد یاد شده به او گفت: دوست داریم كه بگویی برای چه آمده ای، آیا آهنگ یاری حسین بن علی (ع) را داری؟ گفت: آری برای یاری حسین (ع) بیرون رفتم. چون به ربذه رسیدم، مردی را در آنجا نشسته دیدم؛ و به معن گفت: ای ابا عبدالله كجا می روی؟ گفتم: برای یاری حسین. گفت: من نیز آهنگ همین كار را دارم. ما پیكی داریم كه هم اینك برای ما خبر می آورد. گوید: من از سخن او تعجب كردم. دیری نگذشت و ما سرگرم صحبت بودیم كه مردی آمد و آنكه با من بود پرسید: چه خبر آورده ای؟ و او چنین سرود:

به خدا سوگند پیش از آنكه نزد شما بیایم؛

او را دیدم كه بر توده های خاك اثر گذاشته، همانند اثر شمشیر بر گلو؛


و پیرامونش مردانی بودند كه خون از گلویشان جاری بود؛

و مانند چراغ در تاریكی نورافشانی می كردند؛

شترم را به انگیزش درآوردم تا شاید به آنها برسم؛

پیش از آنكه حوریان باكره را ملاقات كنند؛

چقدر جانم مشتاق است كه روزی آنان بر تخت تكیه می زنند.

سپس كسی كه با او بود با چشمانی اشكبار پاسخ او را چنین داد:

در میان دلیر مردانی كه جان خود را فدای خدا كردند؛ و از مال و عیال و خانه جدا گشته اند؛

پس تا روز قیامت قبری را كه تو در آن جای داری، ابر از باران سیراب می كند. پس از آن من نگاه كردم و آن دو را ندیدم؛ و فهمیدم كه آن دو از جنیان بوده اند. آن گاه به مدینه بازگشتم و خبر رسید كه حسین (ع) كشته شد و سرش را سنان بن انس نخعی نزد یزید برد». [8] .ناگفته نماند كه این تنها در مدینه و نواحی اطراف نبود كه مردم صدای منادی را شنیدند، بلكه در چند جای دیگر شنیده شد كه از جمله جاهای زیر بود:

1. مكه و اطرافش: قاضی نعمان به نقل از عبدالله بن زواق گوید: «از مردی از انصار شنیدم كه برای معمر حدیث می كرد و می گفت: چون روز قتل حسین بن علی (ع) فرارسید، مردی شبانه از منا گذر كرد و از روی كبكب [9] ، صدایی را شنید كه همانند زنان نوحه سرایی می كرد و می گفت: «هر چه بتوانم برای حسین گریه می كنم»؛ صدای دیگری از ثبیر [10] پاسخ داد: «هر چه بتوانم برای فرزند پیامبر گریه می كنم». مرد گفت: من آن شب را یادداشت كردم، درست همان شبی بود كه در آن روز حسین كشته شد» [11] .


2. بصره: ابن نما گوید: در بصره شنیدند كه هاتفی شبانه ندا می داد:

آن نیزه هایی كه پیكانش حسین (ع) را نشانه رفت؛

با قرآن می جنگد؛

از كشته شدن تو فریاد هلهله و شادی سر می دهند؛

و حال آنكه با كشتن تو، تكبیر و تهلیل را كشتند.

گویی كه پدرت محمد را كشته اند [12] ؛

كه خدا و جبرئیل بر او درود و سلام فرستاده اند.


[1] كامل الزيارات، ص 97، باب 29، ح 10، به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 238؛ الارشاد، ج 2، ص 124؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 358؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 90؛ مثيرالاحزان، ص 107؛ به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 235؛ كشف الغمة، ج 2، ص 68؛ تذكرة الخواص، ص 270؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 139؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 200؛ الملهوف، ص 208؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 372؛ نيز ر. ك: تاريخ دمشق، ج 4، ص 341؛ كفاية الطالب، ص 295؛ نظم درر السمطين، ص 217؛ ينابيع المودة، ص 320؛ احقاق الحق، ج 11، ص 576؛ بحارالانوار، ج 45، ص 199، به نقل از شارح ديوان اميرالمؤمنين (ع).

[2] البدء و التاريخ، ج 6، ص 12.

[3] مثيرالاحزان، ص 95، به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 124.

[4] مثيرالاحزان، ص 107، به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 235.

[5] كامل الزيارات، ص 336، باب 108، ح 14، به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 172.

[6] امالي مفيد، ص 320، مجلس 38، ح 7؛ به نقل از آن بحارالانوار،، ج 239، 45، ح 9؛ امالي شيخ طوسي، ص 90، مجلس 3، ح 141.

[7] تذكرة الخواص، ص 271.

[8] نظم درر السمطين، ص 323.

[9] نام كوهي است پشت عرفات و مشرف بر آن. گويند: آن همان كوه سرخي است كه هنگام وقوف در عرفه آن را پشت سر قرار مي دهي. (معجم البلدان، ج 4، ص 492، شماره 10107).

[10] جمحي گويد: ثبيرها چهار تاست: ثبير غيني... و ثبير اعرج... و ثبير مني... و نصر گويد: ثبير از بزرگ ترين كوه هاي واقع در ميان مكه و عرفه است... (معجم البلدان، ج 2، ص 85، شماره 2769).

[11] شرح الاخبار، ج 3، ص 169، حديث 1113.

[12] مثيرالاحزان، ص 108.